خواستش که بفهمد عشق چیست؟؟ بال و پرش سوخت و پی اَش هم جگرش سوخت و چنین هم به سرش دوخت که آن چیست که در سایه ی هر ماست ولی در خود دل ناپیداست و چنین خواست که نشانش بدهم و ضِمانش بدهم که دگر بار نشاید که بخواهد که بکاهد ز تن و جان چو بخواستم که نشانش بدهم وَزجهالت که نجاتش بدهم مست آن نور شدم گوییا کور شدم وَز برش دور شدم که مرا بی خود و بی حالم کرد بی سر و بی پر و بی بالم کرد بی خبر از مَه و از سالَم کرد که بدانم که جدایی ست عاقبت،عشق فناییست « علی زارعی », ...ادامه مطلب
خواستش که بفهمد عشق چیست؟؟ بال و پرش سوخت و پی اَش هم جگرش سوخت و چنین هم به سرش دوخت که آن چیست که در سایه ی هر ماست ولی در خود دل ناپیداست و چنین خواست که نشانش بدهم و ضِمانش بدهم که دگر بار نشاید که بخواهد که بکاهد ز تن و جان چو بخواستم که نشانش بدهم وَزجهالت که نجاتش بدهم مست آن نور شدم گوییا کور شدم وَز برش دور شدم که مرا بی خود و بی حالم کرد بی سر و بی پر و بی بالم کرد بی خبر از مَه و از سالَم کرد که بدانم که جدایی ست عاقبت،عشق فناییست « علی زارعی »,چیست؟؟؟ ...ادامه مطلب